گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

خلاصه‌ای از اپرای «آرایشگر شهر سویل» (۴)

لبخندی از رضایت بر لبان آرایشگر نمودار شد و گفت: راز دیگری که می‌توانم برای تو افشا کنم اینکه روزینا هر روز در خانهٔ خود پیش مرد موسیقیدانی به نام «دن باسیلیو» تعلیم آواز و پیانو می‌گیرد. دن باسیلیو تا آنجا که من اطلاع دارم مرد پول‌پرست و طماعی است و با مختصر رشوه‌ای می‌شود او را فریفت تنها اشکال کار در رسیدن به مقصود وجود خود دکتر بارتلو و دوتن خادم و خادمهٔ اوست. من برای این دو نفر هم در موقع مقتضی راه حلی خواهم یافت.

کنت بازوی او را از روی محبت فشرد و گفت: وعدهٔ دیدار ما فردا و من سعی خواهم کرد تورا در دکانت ملاقات کنم.

***

دختر زیبا فکر می‌کرد. روحش مثل دریایی طوفانی آشفته و متلاطم بود. برای اولین بار در زندگی، پس از گذراندن سالیان متمادی در سکوت و تنهایی چشمش به دیدار مردی روشن شده و قلبش بخاطر او تپیده بود. چند بار نامه‌ای را که برای مرد ناشناسی نوشته بود و در آن از سوز و گداز دل خویش سخن گفته بود پاره کرده و از نو مطالبی نگاشت. دیگر کاری نداشت که او کیست و از کدام دیار برخاسته. هر که بود، زنجیرهای اسارت را از دست و پای او می گشود و او را با خود به جهان آزادی می‌برد. در همین لحظات صدایی از پشت اتاق خود شنید و چون سراسیمه نامه را به گوشه‌ای پرتاب کرد سیمای متبسم آرایشگر را در آستانه در دید فیگارو مثل معمول خندان و گشاده‌رو با وسایل صورت تراشی خود برای تراشیدن صورت دکتر آمده بود.

اگر اجازه بدهید چند دقیقه می‌خواستم راجع به موضوع مهمی صحبت کنم.

روزینا لحظه‌ای به فکر فرو رفت و سپس سر برداشت و چنین گفت: شاید راجع به آن آقایی است که دیشب پایین پنجره با او حرف می‌زدید. من شما را دیدم. آفرین خوب حدس زدید بلی این شخص «لیندورو» پسر عموی من‌ست و در ارتش خدمت می‌کند بدبختانه از روزی که وارد سویل شده، سخت به دختر خانم زیبایی دل باخته… دختر خانمی که نامش روزینا است…

و با صدای بلند شروع به خندیدن کرد.

شوخی می‌کنید آقای فیگارو راستی این آقا کیست و چرا چند روز است. این اطراف را ترک نمی‌کند؟

در این هنگام ناگهان صدای پایی در سرسرا شنیده شد. روزینا با وحشت و هراس گفت:
آقای فیگارو اگر پدرم بفهمد که من تنها باشما صحبت می‌کردم عصبانی خواهد شد، مخصوصاً این که او هم دیشب شما را با آن مرد بیگانه دیده است.

خواهش می‌کنم اینجا پشت پرده یا در آن گنجه پنهان شوید. فیگارو با چابکی به داخل گنجه دوید و یک لحظه بعد، در گشوده شد و دکتر بارتلو نمودار شد. با خشم فراوان پرسید:
این صدای خندهٔ احمقانه از چه کسی بود؟

پدرجان من بودم می‌خندیدم امروز کمی سرما خوردم و صدایم مثل مردها شده!

ولی من شنیدم که تو با یک نفر صحبت می کردی.

من؟ شاید با «آمبروزه» نوکرمان بود، دربارهٔ ناشتایی حرف می‌زدم.

دکتر بارتلو فریاد کنان آمبروز و متعاقب آن «برتا» خادمهٔ منزل را به حضور طلبید. پس از چند لحظه خادم و خادمه سراسیمه داخل شدند.

زود به من بگویید چه کسی در این خانه آمده؟

برتا تا می‌آمد جواب بدهد به عطسه می‌افتاد و آمبروز متوالیاً خمیازه می‌کشید. عطسهٔ متوالی و خمیازهٔ ممتد مانع از سخن گفتن بود. فریاد جنون آمیز دکتر بلند شد.

هر دو گم شوید! از جلوی چشم من دور شوید!

و سپس متوجه روزینا شد:
روزینا، من می‌دانم این حقه بازی‌ها کار فیگارو است. زیاد اطمینان ندارم که او واقعاً به من خیانت کرده وگرنه همین امروز حقش را کف دستش می‌گذاشتم.

گفتگوی هارمونیک

گفتگوی هارمونیک

مجله آنلاین «گفتگوی هارمونیک» در سال ۱۳۸۲، به عنوان اولین وبلاگ تخصصی و مستقل موسیقی آغاز به کار کرد. وب سایت «گفتگوی هارمونیک»، امروز قدیمی ترین مجله آنلاین موسیقی فارسی محسوب می شود که به صورت روزانه به روزرسانی می شود.

۱ نظر

بیشتر بحث شده است